خشونت یعنی در مکان‌ها و زمان‌هایی که باید با آرامش و متانت برخورد کرد، آدمی بلعکس عمل کند و فرد خشن کسی است که به طور کامل در نقطه مقابل این رفتار مطلوب قرار می‌گیرد، اما همیشه و همه جا خشم صفتی مذموم نیست که باید از آن دوری شود، حقیقت زندگی ما انسان‌ها این است که خشم نیز مانند سایر اوصافی که خدای متعال در وجودمان به ودیعه نهاده آن نیز به ودیعه نهاده شده و می‌توان گفت که باید به ودیعه نهاده شده باشد زیرا انسانی که در مواقع لازم و ضروری خشم‌اش به جوش نیامده و عکس‌العملی را از خودنشان ندهد که از او انتظار می‌رود مانند شئ بی‌روح و بی‌جان و بی‌احساس می‌باشد.

خشم مانند چاقوی تیزی در دست انسان است، درست است که خیلی اوقات خطرناک بوده و انسان باید از آن بترسد اما با همین چاقوی خطرناک بسیاری از احتیاجات انسان بر طرف شده و می‌شود که هیچ چیز دیگری جایش را نخواهد گرفت، اصل بر آن است که این چاقو در دست چه کسی باشد و چگونه بخواهد از آن استفاده کند. اگر انسان از ظلم و بی‌عدالتی ظالمان خشمگین نشده و از کنار آن بی‌تفاوت گذر کند آن زمان است که ظلم جامعه را فرا می‌گیرد و آن زمان است که جای عدالت و عدالت‌خواهی به معنای واقعی میان ما انسان‌ها خالی خالی می‌شود.

انسان باید در مقابل خیلی از چیزها خشمگین نشود و در مقابل چیز‌های دیگری خشمش را کنترل کند و آن را بروز ندهد و در مقابل بعضی چیزها، بعضی رفتارها و کردارها و بعضی گفتارها خشمگین شود. او نباید در مقابل خطا و اشتباه دیگران خصوصا نسبت به خودش خشمگین شود زیرا اسمشان بر خودشان است، خطا و اشتباه‌اند دیگر و هر لحظه ممکن است برای او پیش آیند، نباید در مقابل تصمیمات حتی به ظاهر اشتباه پدر و مادرش و بزرگترهایش خشمگین شود و... . او باید در زمانی که مورد هجوم انتقادات مغرضانه‌ی دیگران واقع می‌شود خشمش را کنترل کند که مبادا او نیز در مقابل چنین رفتاری را مرتکب شود و گفتاری را بر زبان آورد که بعدها از گفتن آن انگشت پشیمانی به دهان گیرد و سرانجام او باید در اوقاتی که لازم می‌بیند خشمش به جوش آید و خشمگین شود؛ از جمله زمانی که می‌بیند حق مظلومی توسط ظالمی پایمال می‌شود، می‎‌بیند که به جان، ناموس و اموال خودش یا برادر دینی‌اش تجاوز شده، خشمگین شده و یک لحظه هم آرام ننشیند، و در زمانی که می‌بیند به برادرش تهمت زده شده او نیز با سکوتش در مقابل آن تایید کننده‌ی آن نباشد. اما متاسفانه معیارها امروزه برای خشمگین شدن تغییر یافته دیگر خیلی از انسان‌ها به خاطر حمایت از مظلوم، به خاطر اعاده‌ی حق او، به خاطر حفظ آبروی مسلمان و... خشمگین نمی‌شوند بلکه تنها برای رسیدن به خواسته‌های خودشان متوسل به خشم شده و خیلی ساده آن را به دست می‌آورند. اما اینکه این معیار‌ها را از کدام آموزه‌ی دینی کسب کرده‌اند جای سؤال دارد. مگر آن‌ها را خدای ناکرده از آیات پروردگارشان کسب کرده‌اند؟ آیا آنان قرآن را نخوانده‌اند، آیا این آیات برایشان تازگی دارد؟" هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَىٰ أَن تَزَكَّىٰ وَأَهْدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخْشَى( نازعات/15تا19)"، یا تفاسیر این آیات را از یاد برده‌اند و این در حالی است که خدای متعال می‌فرماید که این آیات پند و اندرزاند برای خردمندان، خدای متعال کاملا واضح از پیامبرش موسی( علیه‌السلام) می‌خواهد که نزد فرعون، طاغوت زمان برود به راستی که او پا را فراتر از حد گذاشته و بنده بودن خودش را به فراموشی سپرده و می‌خواهد که خدایی کند، می‌خواهد که شریک بی‌شریک مطلق شود، اما خدای متعال به پیامبرش موسی( علیه السلام) می‌فرماید که چگونه با این طغیانگر حرف بزند و از چه دری وارد شود از او نمی‌خواهد که خشونت به خرج دهد و رفتاری را که لایق اوست در مقابلش انجام دهد و این روش صحیح و مورد پسند پروردگار است که موسی پیامبر خدا از جانب الله ماموریت یافته تا با دشمن خدا با آرامش برخورد کند، خدای متعال دارنده‌ی مطلق، او که کاروبار آفرینشش فقط( کُن فَیَکُون: باش پس می‌شود) است در مقابل دشمنش از پیامبرش( علیه‌السلام) می‌خواهد که اینگونه برخورد کند، اویی که فقط کافی بود بخواهد تا بر فرعون در همان بار اول خشم و غضب گیرد و او را همان بار اول از ریشه برکند. یا خدای ناکرده این معیارها را از الگو و اسوه‌ی حسنه‌یشان پیامبر( صلی‌الله علیه و سلم) گرفته‌اند؟ نه اینگونه نیست زیرا با سیری کوتاه در سیره‌ی نبوی شریف همگی به این پی‌ خواهیم برد که ایشان هیچ گاه برای رسیدن به هدف بزرگشان( حاکم کردن اسلام) به هیچ نوع خشونتی متوسل نشدند با این تفاوت که ایشان خود می‌دانستند خواسته‌یشان بر حق بوده و برای آن ماموریت یافته‌اند، در هیچ کجای تاریخ دیده نشده و هیچ روایت کننده‌ای روایت نکرده که پیامبر( صلی‌الله علیه و سلم) برای قبولاندن اسلام به زور متوسل شده باشند ایشان مدت مدیدی را میان آزار و شکنجه‌ی کفار مکه گذراند، خودشان و اصحاب گرامیشان آن را تحمل کردند تا این که از خانه و کاشانه‌هایشان بیرونشان کردند و زمانی که در مدینه به قدرت رسیدند از قدرت خود سوء استفاده نکردند و تنها با کسانی می‌جنگیدند که آنان با اسلام سر جنگ و ناسازگاری داشتند و دنبال فرصت‌هایی برای ضربه زدن به اسلام بودند و...، اما مسلمانان امروز، حقیقت اسلام را به دست فراموشی سپرده‌اند مشخص نیست که این خشونت را از کدام پیغمبرشان به ارث برده‌اند که می‌خواهند با قتل و کشتار جمعیت انسان‌های به ظاهر مسلمان را افزایش دهند و این در حالی است که پیامبر بزرگ اسلام مصداق آیه‌ی( وَ مَا أَرسَلنَاکَ إِلَّا رَحمَةً لِلعَالَمِین: و ما تو را جز به عنوان رحمتی برای جهانیان نفرستاده‌ایم) بوده‌اند، به راستی رحمتی برای عالمیان بودن چگونه است آیا به مانند هادی و مرشدمان حضرت محمد( صلی الله علیه و سلم) نیست که هند را بخشیدند و در بیعت‌النساء از او بیعت گرفتند، آیا به مانند الگوی مان محمد امین( صلی الله علیه و سلم) نیست که زمانی که خسته و کوفته با پاهای خون آلود و بدن به درد آمده در جواب جبرئیل امین که آمده بود تا با خواست او دو کوه روی طائف را بر سر اهل آن آوار کند این چنین فرمود:( اَللهُمَّ إِنّی أشکُو الیکَ ضَعف قُوَّتِی.وَ قِلَّةَ حِیلَتی وَ هَوَانِی عَلَی النّاس یا أَرحَمَ الرّاحِمِینَ أنتَ رَبُّ المستَضعَفِینَ و أَنتَ رَبِّی الی مَن تَکِلنِی الی بَعِیدٍ یَتَهَجَّمُنِی اَم اِلی عدوٍ مَلَکَتهُ أَمرِی.إن لَم یَکُن غَضَب عَلَی فَلا أُبالِی: خداوندا من ضعف نیرو و کمبود امکانات و زبونی‌ام نزد مردم را به تو شکایت می‌کنم. ای رحم کننده‌ترین رحم کنندگان تو پروردگار مستضعفان و پروردگار من هستی من را به چه کسی واگذار می‌کنی؟ به انسان غیر خویشاوندی که با سختی و درشتی با من برخورد می‌کند؟ یا به دشمنی که او را بر من مسلط کرده‌ای؟ با همه اینها اگر بر من غضب نگیری و ناراحت نباشی من پروایی ندارم) و خیلی موارد دیگر شبیه اینها که کم هم نیستند.

واقعا در عجبم که مسلمانان امروز را چه شده به کدام وصیت پیامبرشان عمل می‌کنند، کدام عمل، کدام کردار، کدام گفتار پیامبرشان را الگوی خود قرار داده‌اند که تا این حد خشن شده و از خود خشونت نشان می‌دهند و این در حالی است که مسلمان واقعی باید منبع آرامش و امنیت برای دیگران باشد، چرا خودشان را مترسک دست اسلام ستیزان کرده‌اند، چرا بهانه دست آن‌ها داده تا آنانی که همیشه به دنبال عیب جویی از اسلام بوده‌اند این بار راحت در خانه‌های خود نشسته و این آن‌ها باشند که زحمتشان را کم کرده و لقمه را آماده‌ی جویدن تحویلشان بدهند، حداقل قبلا آن‌ها نا امید و مأیوسانه به دنبال عیب می‌گشتند اما حالا به راستی که مسلمانان را چه شده، چرا از این که نقل محافل شده‌اند و خودشان دارند باعث اسلام زدگی می‌شوند خشمگین نمی‌شوند، چرا دوباره سیره‌ی پیامبرشان را مطالعه نمی‌کنند که به یادشان آید که پیامبرشان با همسایه‌ی یهودی‌اش چگونه رفتار کرد تا آنان بدانند که با برادر مسلمانشان چگونه رفتار کنند، چرا از روی کج فهمی درخت سر سبز اسلام را نشانه رفته‌اند و علف‌های هرز اطرافش را رها کرده‌اند مگر آنان نمی‌دانند علف هرز به طور دایم و دزدکی از سهم همسایه می‌خورد و قد می‌کشد و طولی نمی‌کشد که ادعای درخت بودن می‌کند آن‌هم درختی با پهنای سایه‌ای برابر تمام بشریت و ثمری برای سیر کردن همه آن‌ها، چرا کج فهمی‌هایشان از دین را به پای دین گذاشته‌اند، چرا با آبرو و عزت اسلام بازی می‌کنند، اسلام یعنی دین سلامتی و امنیت، مگر نه اینکه پیامبر( صلی الله علیه و سلم) از اهل کتاب جزیه می‌گرفتند و به جای آن جان، ناموس و اموالشان را حفظ می‌کردند آنانکه اهل کتاب بودند و جای خود دارند اما اینان برادر کشی می‌کنند به چه قیمتی نمی‌دانم.